روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



سرگردان

پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۱ ق.ظ

بد شد.. 

بدتر از همه اینکه مو به موی داستان زندگی ام شبیه به رمان های خیالی نویسندگان رقم خورد. سرگردانی ام اما شبیه به اولین خواب ترسناک دوران کودکی شده است. اینکه در سن و سالی ام که بالغ و عاقل و رشید و سالم هستم اما هنوز درنیافتم که بایستم روی دو پا. سراسر کودکم، همه ش بغض و ترس، نه بزرگ فکر می کنم و نه بزرگوارانه رفتار.  نمیدانم شاید بخش اعظم رفتار و گفتار زبانم که از ریشه وجودم فوران می شود به خاطر دندان عقل ته دهانم باشد که تازه ریشه دوانده. 

آدم های خرد را تصور کن که روی یک پا بایستند اخمو و طالب هر دستور دادنی و اطمینان هر تصمیمی از طرف خودشان به سود خودشان. نه ضرر و زیانی را و نه آدمی را که حقی دارد، برایشان قدری هم اهمیت ندارد، من همان «هم» نیستم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۹
رقَـیـه ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">