روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



کاش میشد یه دونه سیب خورد و مرد

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ق.ظ

الانه حس یه لاشه بی روح رو دارم که فقط سنگینی استخون و گوشتو به خودش حس می کنه احساس درش مرده همون یه ذره سوی امید رو هم نداره از کافری که به خدا نزدیکتره دورترم. شب هست سکوت هست خاموشه بی روحه صدای جیغ و خنده میاد همه خنده ها برام مثل نوار ضبط تکراری و بی معناس. روی زمین راه میرم و تا مطلق دور راه میرم اما نه زمان نه مکان تند میگذره چرا خوابم نمیبره؟ چرا تا ابد خوابم نمی بره!

یه روزی، یه شبی یه جوری خفه خون می گیرم که دست هیچ حواسی به صدام نرسه

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۶
رقَـیـه ..

نظرات  (۲)

کاش میشد واقعا! و اون موقع چی میشد!!
پاسخ:
یه وحشت دیگه نمیدونم!!
سلام :)
الان خوبه حالتون ؟
پاسخ:
سلام:)
یه ذره :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">