من آتشش زدم..
یک سی دی دهه هشتادی لای منوی سی دی ها که مازیار فلاحی داخل اون فیلم حرف میزد.. اینکه از موقعی که یادش میاد آرزوهاش رو نوشته خط خطی شون کرده .. لای برگه های دفترچه جونیش :| منم نوشتم:دی
همه آرزوهایی که محال بود، غیر محال .. نصفه محال.. پر شد، انقد که دفترچه جونیم نای نفس کشیدن نداشت یادمه یکی از آرزوهای غیر محالم یاد گرفتن و فوق فووول شدن درس ریاضی بود.. کلاس ریاضی که برام زجرآور بود و تصمیم گرفتم تلاش کنم و پایان هر ارزویی صلوات درج می کردم اما انگار اون روز وقتی امتحان ریاضی رو افتضاح شدم مصمم شدم دیگه آرزویی نداشته باشم:)) از مدرسه که رسیدم به محض یادآوری امتحانم دفترچه مو آتیش زدم و زار زار اشک ریختم
+ باید اعتراف کنم به چند تا از آرزوهایی که ته دفترچه جونیم نوشتم رسیدم..
لیست بعضی آرزوهای دفترچه ام:
_زیبایی
_قبولی دانشگاه
_میز تحریر
_عشق پر شور
_ گوشی لمسی
_ احتمال نود درصد زندگی در جایی که دوست داشتم:)
_ رسیدن به سن18 سالگی:|
_و ....