روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



عطسه لبه مرگ

يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ

امروز اواسط کلاس ردیف دوم کلاس صدای عطسه کوچیکی اومد و بعد از ردیف چهارم دختری عینکی داد زد: 

مُرد! ای وای مرد!

من جز خیل دسته ای بودم که ظریف ترین حرکتی انجام ندادن برای اون دختری که غش کرده بود و فکر می کردیم مرده. دختر عینکی وقتی چشم های بدون سیاهی رو دید که فقط سفیدی دو چشمش پیداس.. در حالی که خنده ی ملیحی رو لبش جا خوش می کنه مدام کلمه / مرد/ رو هی بلند بلند به زبون میاره.. بعضیامون که شجاعت به خرج دادیم فقط از اون صندلی های لعنتی فاصله گرفتیم و فقط دو سه نفر برای کمک به طرفش داوطلب شدن، همه می خندیدن

تو بین صدای ریزخنده ها قاشق و قندی به ته لیوان با اشک های پی در پی دوست اون دختر، سکوت سنگینی شکست.. که معلوم بود دوسته، یه دوست به تمام واقعی.. 

استاد توصیه کرد عطسه کنید وگرنه چند ساله پیش یکی از رفقا بر اثر عطسه نکردن رگه های مغزش پاره میشه و اون فشار عطسه باعث مشکلاتی شده که برای خوب شدنش

 شاید هیچ راه برگشتی باز نباشه


# بین اون همه آدم چرا کسی به کمکش نرفت؟ 

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۹۵/۰۸/۰۹
رقَـیـه ..

نظرات  (۱۱)

خب خودت چرا حرکتی نکردی؟
پاسخ:
نمیدونم، تا حالا تو چنین موقعیتی قرار نگرفته بودم، شاید می ترسیدم
بهش میگن هوش هیجانی فکر کنم ، یعنی یادمون ندادن که تو این دست مواقع چکار میتونیم بکنیم ، چکار باید بکنید ، مواقعی که اتفاق ترسناکی می افته، دست و پامون رو گم میکنیم و مثل یه بچه 3 ساله فقط زل میزنیم به سوژه ، نه این که ترسیده باشیم ، یاد نگرفتیم که چطور مواجه بشیم
حالش خوب شد ؟
پاسخ:
این چیزی که گفتید روانشناسیه؟؟ کجا نوشته؟

آره خوب شد وقتی بهوش اومد خودش هم نمیدونست چی شده.
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۶ یک دختر شیعه
چون می ترسیم
: )

پاسخ:
خب از چی می ترسیم؟ مگه ما کشتیمش؟ مگه آدم نیست مثله ما؟
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۹ یک دختر شیعه
نه چون تا حالا با این جور صحنه ای مواجه نشدیم: )و برامون غیر عادیه

پاسخ:
پس ترسش عادیه:/:
آه ای کاش دست و پامون و گم نکنیم:)
ایشالا دفعات بعد کمکش کنید :)
پاسخ:
خدا نکنه دیگه به این حال بیفته :/:
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۱ مجتبی ب.س.س
شایدم می ترسیم ما هم با اون بمیریم 
غافل از اینکه مرگ لحظه ای از ما دور نیست 
پاسخ:
باهاش بمیریم؟ چه فکر جالبی؛))
اون لحظه داشتم به همین فکر می کردم که مرگ یه هویی میاد
با نظر یک اشنا موافقم
ما برای مواقع اورژانسی آموز شندیدم
فقط بهمون یاد دادن توی این جور مواقع دوربینت رو روشن کن و سوزه رو شکار کن و بعد بفرست رو اینترنت!
پاسخ:
من حتی توانایی اون کار رو هم ندارم:)))
اخه میدونی همیشه نمیشه عطسه کرد گاهی توی کلاسی و مجبوری کنترلش کنی. من سعی میکنم صداش رو کنترل کنم و گاهی اصلا کسی متوجه نمیشه عطسه کردم.:)
یاعلی
پاسخ:
آره خب، ولی اگه عطسه جلوش گرفته شه امکان مرگ هم پیش میاد دیگه :))))

یا علی
واقعاچرا؟؟؟
اگه واقعامیمردچی؟
پاسخ:
ما هم ی لحظه این فکر رو کردیم:/: جوابی ندارم
بعد از هر عطسه تا سه روز به عمر آدم اضافه میشه . 

روایت از امام زمان
پاسخ:
:))))
۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۴ زینـب خــآنم
خیلی واسم عجیبه ب کمک دوستش نرفتین !! ینی درواقع هضم نمیکنم ×
پاسخ:
بس که ترسوئم:/:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">