روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...


محمدرضا شعبانعلی



پربیننده ترین مطالب

کاش قلب نداشتم کاش بجاش دو تا مغز داشتم این جنس زن چیه که همین احساساتش گند میزنه به همه برنامه هاش؟! خدایا این چه خلقتیه یکی زن میشه همه وجودش احساسه یکی مرد میشه همه اش منطقه خودت فهمیدی چی کار کردی عدالتو قشنگ برقرار کردی؟ من نخوام عواطفم تصمیم بگیره نخوام دلم حرف آخرو بزنه باید چه گلی به سرم بگیرم... هی میخوام قوی باشم هی میخوام قید خواسته هامو بزنم نمیشه لعنتی نمیشه در صورتی میشه که خودتو تو زندان محدودیت حبس کنی و به هیچکس اجازه ندی وجودتو بشناسه میشه مگه؟ مگه ما پرنده زیباییم که حبس بشیم و جیک نزنیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۴ ، ۲۱:۱۸
رقَـیـه ..

رابطه ای که یه سال ... یه ماه.. حتی پنج سال حتی رابطه ای که انقدر خوب باشه که حال دلت توش خوب و میزون باشه رو نمی خوام رابطه باید ابدی باشه باید به ازدواج ختم شه نه اینکه فقط برای خوشی اون روزا به وجود بیاد نمیدونم من این جوریم بقیه رو نمیدونم ... من نمی تونم هر چند وقت یه بار با یکی باشم نمی تونم از نظر احساسی به چند نفر تو زمان های مختلف دل ببندم .. ولی خوبی رابطه اینه تو به نقصای خودت پی میبری میفهمی کجای کارو عیب داری و باید تلاش کنی تغییر کنی اما دلم نمیذاره وارد رابطه ای بشم که هیچ آینده ای نداره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۴ ، ۲۳:۰۸
رقَـیـه ..

برای اینکه آدم کمال گرایی نبود باید چی کار کرد برای اینکه تو زندگی دنبال بهونه واسه فرار از چیزی نبود باید چه کرد؟ من واقعا درمونده شدم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۳ ، ۱۸:۳۱
رقَـیـه ..

زندگی توی فیلم ها با واقعیت زندگی خیلی فرق داره توی فیلم ها همه چی گل و بلبله همه چی قابل پیش بینیه حق به حقدار میرسه دزدا گیر میوفتن آدم خوبا رنگ خوشبختی رو می بینند اما توی واقعیت هیچ چیز قابل پیش بینی نیست آدم خوبا همیشه رنگ خوشی رو نمی بینند مخصوصا اگر از جامعه به دور باشی و فک کنی فیلم ها واقعیتن این ضربه بزرگیه

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۳ ، ۱۵:۰۴
رقَـیـه ..

چند روزه از آزمون وکالت افتادم درست مثل دو سال پیش که غرق خوندن بودم اما توهم زدن اومد سراغم حالا اما دوباره احساس نا امید خودسرزنشگری برای سالهای گذشته و حتی آدم های گذشته دارم انقد درگیر هزیان عشقی بودم که همیشه این تفکر رو داشتم که یه نفره عاشقمه و همه کار برام می کنه و این بخاطر این بود که به مغزم شوک روانی وارد شده بود برام دعا کنید هرچه زودتر خلاص شم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۳ ، ۱۸:۳۵
رقَـیـه ..

ولی اینکه میگن وقتی نا امید بشی و به خدا توکل کنی کارت درست میشه و مشکلت حل میشه چرا برای من صدق پیدا نمی کنه بغض توی سینم دیگه امشب ترکید و خودشو نشون داد الان دیگه قلبم منتظر معجزته خدا جون منتظره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۲۴
رقَـیـه ..

دارم دنبال کار می گردم تا حالا ... نه جا واسه مصاحبه رفتم اما یا اونا گفتن باهات تماس می گیریم و دیگه تماس نگرفتن:) یا من خوشم نیومده و قرار بوده بررسی کنم و بهشون خبر بدم و خبر ندادم نمیدونم هرجا میرم نمیشه یه جای کار می لنگه ولی خب میگردم تا بالاخره مورد علاقه خودمو پیدا کنم نا امید نمیشم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۲۲
رقَـیـه ..

یه جوری تنهام که هیشکی باورش نمیشه فک نمی کردم زندگی ساده من انقد بالا پایین داشته باشه شبایی که از غصه از استرس از نبود بغل تاب آوردم اما اینا درس زندگی بود واسم این همه اتفاق تا زمانی هم که ازشون عبرت نگیری تکرار میشن اما من حقم این نبود باید یه جور دیگه برام رقم می خورد

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۱۴
رقَـیـه ..

این همه وقت گذشته. روز. ماه.سال.. هنوز همون نقطه م 

دلم برات خیلی تنگ شده کاش بدونم چقدر بهم وابسته ای بدونم کجایی دقیق کاش اینجا بودی سرمو سر میدادم تو فضای بغلت غرق می شدم توی بغلت کاش به حرفم گوش بدی.. چی میشه جادو جنبل بلد بودم یه انگشت میزدم بهت من چرا باید همه زندگیم توی تو خلاصه بشه چرا اصن اومدی تو زندگیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۱۷
رقَـیـه ..

انقد دوست دارم یه تحول عظیم بیاد ... یه عالمه خبرای خوب.. جدید.. بکر .. اندازه .. بیاد تو دلم:)

مثلا ... دارم فکر می کنم به این که چی بیاد که خوشحالم کنه! اما من که به همه چی رسیدم پس چی میتونه خوشحالم کنه!؛!!!

من ذهنم آروم و قرار نداره و امواج زندگیم پر تلاطمه ای کاش یه آرامشی وارد قلبم بشه که تا حالا حتی سراغم نیومد. آمین.. آمین.. هزاران باد آمین

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۰۱:۰۹
رقَـیـه ..

ناشکری نمی کنما نه اما شما جای من نیستید یکی از مغز داره ضربه میخوره یکی از قلبش یکی از رفتار خودش یکی از باورای غلطش. اما خوب من به قول همتون ذهنم خرابه افکارم کهنه و منفیه خب چی کار کنم دست خودم نیست من زود رنجم من کودکی نکردم، هم بازی نداشتم... درست و حسابی بغل نشدم همیشه حبس خونه بودم‌‌.. شهرمو نگشتم .. کسی رو نداشتم وقتی سردم میشه بغلم کنه.. من تنها بودم وقتی یکی میزد تو دهنم کسی نبود یادم بده برم از حق خودم دفاع کنم ۲۰ و خورده ای سال سن دارم اما حس می کنم هنوزم پنج سالمه و دختر همسایه داره مسخرم می کنه و به لباسای پاره پورم هر هر می خنده ... وقتی چیزایی رو می بینم از محبتای آدما می گرخم حسودیم میشه چون خودم تا حالا اینا رو لمس نکردم 

آدمای حسود خطرناکن میدونم اما چی میشه که حسود میشن؟

من دارم تاوان چیو میدم ؟

چرا نمی تونم خودمو بسازم؟

چرا خدا یه راهی نمیذاره جلوم؟

چرا مدام خودمو سرزنش می کنم چرا آخه ؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۹ ، ۱۶:۰۶
رقَـیـه ..

یه لحظه هایی که به گذشته میری و غرقش میشی اونم کی؟ وسط تلاش کردنات واسه ی رسیدن به هدف مقدست.. بعد یه هو از بچگی تا الآن خودت رو مرور می کنی. یاد چی بیوفتم خوبه؟ یاد نشدنا.. نشدن ها.. هی درجا زدن ها و نرسیدن ها.. هی دویدن و تنهایی. همش تو حصار یکه زندانی بودن .. بعد هندزفری و با شدت می کشی بیرون از بین لاله گوشت .. آروم ته دلت زمزمه می کنی این دفعه هم نمیشه، بازم سرابه و سراب بازم تو زمینی حرکت می کنی که فقط داری دور خودت می چرخی. نه حرکت واقعی...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۹ ، ۰۰:۰۴
رقَـیـه ..