اول مهر دارد میآید
داشتم فکر می کردم که از خانواده ام جدا می شوم بعدش معلوم نیست کجای این خطه قرار است درس بخوانم، اگر کسی بخواهد شب ها کتاب بخواند نورِ کوچکش را می توانم تحمل کنم؟ راه رفتنم در سکوت شب که با خودکار روی کاغذها شعر می نویسم را می توانند تحمل کنند؟ حتی آن حرف زدن هایم با ستاره ی منوّرم را؟ از خودم می پرسم کسی پیدا می شود که دفتر پر از رازش را به من بدهد که بخوانم؟ که ازش بپرسم کجا این صفحه اش را نوشتی یا .. دلم خیلی نگران آن دوست هایی ست که هیچ وقت در مدرسه نداشتم هیچ وقت نبودن که ازشان بپرسم کتاب های غیر عشقولانه هم شده است بخوانی؟ می شود نام نویسنده اش را بدانم؟ من هیچ وقت آن دوست را نیافتم تا برایش از آیه های سبز عین صاد بگویم تا برایم از شجریان بگوید تا برایش از از فلسفه بگویم.. هیچ وقت ...
شاید مهر که از خانواده ام جدا شوم در اولین نگاه عاشق چشم و ابروی طرف بشوم
و آخر سال بفهمم که ما از اول هم لنگه ی یکدیگر نبودیم.. نبودیم.. نبودیم..
+دوستی هایی که خط خورد