کاش میشد یه دونه سیب خورد و مرد
يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ق.ظ
الانه حس یه لاشه بی روح رو دارم که فقط سنگینی استخون و گوشتو به خودش حس می کنه احساس درش مرده همون یه ذره سوی امید رو هم نداره از کافری که به خدا نزدیکتره دورترم. شب هست سکوت هست خاموشه بی روحه صدای جیغ و خنده میاد همه خنده ها برام مثل نوار ضبط تکراری و بی معناس. روی زمین راه میرم و تا مطلق دور راه میرم اما نه زمان نه مکان تند میگذره چرا خوابم نمیبره؟ چرا تا ابد خوابم نمی بره!
یه روزی، یه شبی یه جوری خفه خون می گیرم که دست هیچ حواسی به صدام نرسه
۹۸/۰۳/۲۶