آن روز سرد ( آخرین قسمت)
پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۸ ب.ظ
چن شب بود فکر می کردم تا قسمت دهمش ادامه بدم، اما علی نقش اول داستانِ، حالا هم علی همون قسمت شیشمش *تمام* شد، دیگه داستان همون بهتر که ناتمام باقی بمونه.. تشکر که به این گرمی سردی ِ این قصه رو با چشمِ دلتون خوندید :)
.. مهمون سرزده رو باید بگیری تا جایی که قوت داره بزنیش، آی ببزنیش آی بزنیش که دیگه هوس طِلب شدنُ نکنه... نفرین نمی کنم، فقط اساسی بد و بیراه پشتشون میگم.
۹۵/۰۷/۲۲