فکر می کنم دیگه این سبک حرف زدنم تکراری باشه. آره هرشب .. که چشمامو رو هم میذارم به این امیدم و به این دخیل ام که دیگه صبح بیدار نشم لا اقل برای چند ماهی .. اما دوباره صبح میشه دوباره بیدار میشم و رویای مردنمو هر شب مجسم می کنم اما مرگ هم به این آسونیا نیست، باید موقعی که جون میدم همه وحشت این چند ساله پرگناهمو پس بدم خیلی میترسم نکنه اون دنیا هم مثل این جا پر از نومیدی باشه...