یه موقع هایی.. انقدر. انقدر ذوق داری که حتی ذوقت هم لذت آفرینه. اما یه موقع های دیگه ای انقدر بی ذوقی که حتی اگه بارها و بارها دونه به دونه از مهمترین آمال و آرزوهات تحقق پیدا کنه و به نقطه سرانجام برسه برات فرقی با قبل از نداشتن اونها نداره.
میدونی دل بی قرار آرزو خوبه تلاش برای داشتنش خوبه دنباله ش دویدن خوبه بهش رسیدن خوبه اما اگه ذوق نداشته باشی و مستقل ازش باشی دیگه بهش «آرزو» نمیگن بهش آینده نمیگن بهش نوبرانه نمیگن .. انقدر انقدر برام پیش اومده اتفاقی متوجه شدم که وسط آرزوهام دارم غوطه میخورم اما نفهمیدم که بهش رسیدم و خودم خبر ندارم
بی ذوقی موقعی میاد که یا خسته از انتظاری ..نومید از اومدن نوبرانه هات.. یا تازه فهمیدی اصلا اینو نمی خواستی دنبال این نبودی اما به اشتباه اینو طلبیدی.
خستم
خستم
خستم
از
انتظار
....