روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...


محمدرضا شعبانعلی

اینستا: roqaye176



پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


اگر می نمی خواهی به دست هیچ استبدادی گرفتار شوی فقط یک کار کن:


بخوان و بخوان و بخوان.

از:علی شریعتی

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۰
رقَـیـه ..


 نمی توانم فرمول موفقیّت را به شما بدهم


 امّا می توانم فرمول شکست را برایتان بنویسم...




                                       

       ((   بکوشید همه را راضی کنید ))


۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۲
رقَـیـه ..


دل


قصه اش طولانی است اما خدایم می بخشد


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۰
رقَـیـه ..


من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدرو مادرم دوست دارم


چون:آنها از روی  عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.



۲۳ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۶
رقَـیـه ..


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻼ‌ﻣﺖ ﻣﯿﮕﻪ : ﺳﻼ‌ﻡ ﺧﺎﻧـــﻮﻡ .!


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺕ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﺎﺩﺭﺕ،ﻧﻪ ﺧﻂ ﭼﺸﻤﺖ!


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺳﺮﺕ ﺑﺎﻻ‌ﺳﺖ ، ﻧﮕﺎﻫﺖ ﭘﺎﯾﯿﻨﻪ ...!


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻗﯿﺪ ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﯽ،ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺩﻟﺖ ﺿﻌﻒ ﻣﯿﺮﻩ …


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻪ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﺭﯼ …


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺯﻭﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ..


ﯾﻪﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺯﻭﺩﺑﻬﺖﺑﺮﭼﺴﺐِ[ﺧﺸﮏﻣﻘﺪﺱ] ﻣﯿﺰﻧﻦ ..


ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺗﻀﺎﺩﺷﻮﻥﺑﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻧﻈﺎﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮﻥ!


۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۱
رقَـیـه ..
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
 
می برم،تاکه در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
 
می برم تا زتو دورش سازم
زتو،ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
 
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه،بگذار که بگریزم من
از تو،ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
 
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم،صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
 
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم،خنده به لب،خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۶
رقَـیـه ..


بخواب عزیزم


که اندام کوچکت شده است 


از گرانترین غذاهای لذیز پدران و مادرانت.

۵ نظر ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۰
رقَـیـه ..