روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیلی چاق بود» ثبت شده است

 

خیلی چاق بود،پای تخته که میرفت کلاس پرمیشد از نجوا،تخته را که پاک میکرد، 

بچه ها ریسه میرفتند و او باصورت گوشتالو و مهربانش فقط لبخندمیزد. 

آن روز معلم با تاخیر وارد کلاس شد،کلاس غلغله بود.  

یکی گفت اجازه؟ 

گلابی بازم دیرکرده  

و  

شلیک خنده کلاس را پر کرد : 

معلم برگشت،چشمانش پر از اشک بود ، و آرام و بیصدا 

آگهی ترحیم را بر سینه سرد دیوار چسباند ...

..

نویسندش یادم نیست



۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۵
رقَـیـه ..