روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



پسرک با حیا (2)

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ب.ظ
توپش را پسر همسایه با دندان پاره کرده بود، اهل دعوا و ستیز نبود اما پلنگ کوچکی بود که حوصله ی بی انصافی را نداشت؛ شاید حتی دندان هایش تیز تر از دندان های پسر همسایه باشد تا چشم هایش را از بن بیرون بیاورد و با چشمهایش تیله بیندازد اما او اهل بی انصافی نبود،خوب یادم هست از پنجره تماشایش می کردم؛ تیم حریفش که دشمنش به نظر می رسید پنج نفر بودن .. سه نفر که بهش رسیدن با سنگ به سرش میزدن دستشان را به شکمش مشت می کردن لباسش پاره شد من تا سنگ ها را دیدم بی درنگ فریاد زدم:
پس انصافتان کجا رفته؟
دو نفرشان به دور و بر نگاه کردن اما صاحب صدا را نیافتن و دوباره شروع کردن به زدن او.
پله ها را یکی در میان پایین آمدم راه طولی نکشید اما وقتی رسیدم همه شان فرار کردن .. پسرک سنی نداشت از درد توان آه کشیدن هم نداشت، خواستم بلندش کنم که رنگش سرخ و سفید شد و به من گفت: من نمی خواهم به من دست بزنید
همانی بود که یک بار از شدت حیائش می خواست برود توی سیمان های دیوار..

خندیدم اما شیرینِ شیرین


نظرات  (۲۹)

دمش گرم
پاسخ:
واقعا هم دمش گرم
چه قشنگ.... چه عکس زیبایی  
پاسخ:
قشنگ خوندی
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۸ سیّد محمّد جعاوله
به دلم نشست
واقعا به دلم نشست
ممنونم.
پاسخ:
قابل شما رو نداشت

ای کاش پسران بزرگمان حیا را از این مرد کوچک یاد بگیرند...!

پاسخ:
:)
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۷ محمد آذرکار
الان حیا چیز غریبی است در این سرزمین...
پاسخ:
گم شده.. جوری که همه میگن باید ذاتی باشه در صورتی که نصفش هم از طریق انتخاب ها کسب میشه
:)
پاسخ:
(:
ای پسر بچه بزرگتر از خیلی از ادم بزرگ هاست.
یاعلی
پاسخ:
بعله
آفرین باید گفت...
پاسخ:
:)
این عکس همین پسره اس ؟
پاسخ:
...
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۷ زینـب خــآنم
عــــــــــــــزیزممممم
باید ی بوسش میکردی  : دی
پاسخ:
اتفاقا اون قبلن ها قصد این کار و داشتم، خیلی هم بابت این مسئله تلاش کردم
 منتها بوسیدنش رو از ما دریغ کرد:)
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۹ هانیه شالباف
چه تعبیر زیبایی :)
پاسخ:
تعبیر زیبا؟ دقیقا کجای  موضوع داستان؟ شاید منظورت موضوع حیاس
اخر مردونگی همینه
بخوری و درد بکشی و نگذاری یه خانم کمکت کنه
حس و حیاش عالی بوده
پاسخ:
بخوری و درد بکشی و نگذاری یه خانم کمکت کنه ...
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۴۵ پریســآتیـــس (:
ای جان دلم :)
عزیز جان
سرش سلامت (؛
پاسخ:
:)
حقیر تر از آنم که سخنی بگویم ...
پاسخ:
خدا نیاره..
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۱ محمد حسین صادقی
بزرگ مرد کوچک
دمت گرم با غیرت
پاسخ:
:)
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۶ د‌ل‌باخته ..
لبخند...
پاسخ:
یه لبخند پر رنگ
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۷ فرناز فرزان
قشنگ بود
پاسخ:
قشنگ خواندی بانو
ای جانم م م م 
پاسخ:
خیلی نازه
بزرگ مرد کوچک:)
پاسخ:
:)
:)
پاسخ:
:)
واقعا آفریننننن 
کم هستن این افراد ...
پاسخ:
آخه نیستن دیگه..
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۵ هانیه شالباف
اره همون بحث حیا :)
پاسخ:
بعله:)
((: چه پسربچه خوبی
پاسخ:
:)
الهی :)
امیدوارم الگویی باشه برای بعضی ها!!! 
یه حس خوبی توی عکس هست... دوستش داشتم :)
پاسخ:
بعله ؛) برای بعضی ها..
یه حس نوستالژییییییییک داره:)
:) عجبببببب
پاسخ:
:)
به به بزرگ مرد کوچک :)


عالی بود :)))
پاسخ:
ممنونتم
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۰ مهرداد طارقلی
این داستان خیلی جالب و شیرین ه واقعااا..

این پسر کوچولو را خیلی دوست دارید هااا...   خدا حفظش کنه ایشالا..

خداقوت..
پاسخ:
ممنون شما هستم ... بله خیلی شیرینه
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۱ مهرداد طارقلی
این عکس خودشه !؟
پاسخ:
...
خدازیاد کنه اینجور فرهنگ ها رو...
پاسخ:
:) ایشالا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">