روی پل دخترکی بی پاست

روی پل دخترکی بی پاست

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ. ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ.
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...

محمدرضا شعبانعلی



حـق لیلی

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۰ ب.ظ


 این قصه واقعی که خیلی وقت پیش توی بلاگفا نوشتمش 

رو دوباره مینویسم تا مروری بشه هرچند کـــ تکراری باشه.


فاصله ی خانه شان تا بیمارستان زیاد است؛صبح ها می دود تا به مترو برسد می دود،تا به ایستگاه برسد،می دود تا چه کند در بیمارستان؟ زن که باشی وقتی پای احساست وسط بیاید هیچ منطقی تو را قانع نمی کند،هیچ منطقی. می دود تا رئیس بیمارستان را از کارش راضی نگه دارد که بله سر موقع میآیم و سر موقع میروم. نمی خواهد شوهر علیلش با آن ویلچرقراضه سر پستش حاضر شود. اصلا می شود شوهرش هر روز بدود؟

چطور بدود؟با ویلچر؟ مگر می شود؟ روی صندلی راهرو نشسته ام...

 یک زن حال درمانده ای دارد قیافه اش داد میزند آبدارچی است؛

لیسانس پرستاری شاگرد الف دانشکده و آبدارچی؟مگر می شود؟

منتظر لیلی دختر دایی ام پرستار همین بیمارستان لیلی دیپلم انسانی یک ماه دوره پرستاری را آموزش می بیند..و صبح خروس خوان پیشبند سفید می پوشد و آمپول به دست به جان بیمارها می افتد. خدا می داند چقدر اشتباهی آمپول میزند... راستش را بدانی رئیس بیمارستان راه این دو زن را عوض کرد؟ امضای انگشتانش سرنوشتشان را عوض کرد.

دلم برای لیلی می سوزد که راه را عوضی می رود.دلم برای بچه لیلی می سوزد. مگر حق او نیست حلال مزه کند...که معصومیت پاکش از الان حرام مزه نکند. دلم برای آن زن آبدارچی که مجبور است هر روز بدود می سوزد.دلم برای پسرهایی که با عدالت سربازی میروند می سوزد..پست بسیجی که معافی باجناقش را امضا کرد.دلم برای حمید که می گوید تا پارتی نداشته باشی نمی توانی وکیل بشوی دلم برای اومی سوزد که آنقدر در دفترش پارتی مثل نقل و نبات پاشیده می شود که عدالت قاضی دادگاه را باور ندارد دلم برای خودم می سوزد دلم برای همه مان می سوزد دلم ..دلم...

برای دایی ام که با افتخار آشنایش را به رخ می کشد.


اگر باطل را نمی توان ساقط کرد، میتوان رسوا ساخت،
اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد،
 طرح نمود، به زمان شناساند، زنده نگاهداشت، 
لااقل مردم بدانند که آنچه بر سر کار است ناحق و ظلم است.

از: دکتر علی شریعتی


موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۴
رقَـیـه ..

حق لیلی..پارتی

نظرات  (۱۰)

۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۱ سید محمد رضی زاده
یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه...
دلم میسوزد....
واقعا میسوزد...
ممنون به نوعی درگیر این ناعذالتی هستیم وباورکن خودمون مقصریم.
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۵ مهرداد طارقلی
دردهایی که گفتید وجود داره و...  شکی هم توش نیست اما آدم باید عادلانه تر نگاه کنه ، تحلیل کنه و...

خداقوت...
پاسخ:
من فقط این روی سکه روگفتم.وگرنه حق با شماست
قضاوت قاضیا

بیشتر کسایی که ده مرحله ی قضاوتو تااخر میتونن برن اونایی ان که سهمیه دارن ..
خودم دیدم که میگم
سهمیه دارن..این مهمه..نه استعدادو لیاقت ..
حالا نمیگم سهمیه بده یاخوب..بلاخره عزیزشونو رفته
ولی خب..همینجوری میشه ک هیشکی تو مملکت ما سرجاش نیست
پاسخ:
من حرفتو کاملا قبول دارم.منم دیدم
نویسنده ی خوبی هستید .. موفق باشید .. 
پاسخ:
ممنونم.
:(
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۰ محمد آذرکار
زیبا بــود و کافی
ممنون.
پاسخ:
مچکر
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۹ محمد خزایی

متن دردناکی بود! دردناک!

پاسخ:
و واقعی
سلام به روی ماهت:)
پاسخ:
چ خبر خوبی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">